مشهورترین و مظلوم‌ترین زندانیان سینمای ایران

در این مطلب ما مهمان روایت‌های تلخی از جنس واقعیت جامعه در قاب خوش‌رنگ سینما هستیم.

یکی از اصلی‌ترین رسالت‌های سینما در جوامع بشری، ساخت آینه‌‌ای تمام‌نما از بطن یک جامعه است. این تصویر شکل گرفته از جامعه شامل تلخی‌هاییست که چشم‌پوشی از آن‌ها نه تنها حلاوتی بر کام جامعه رقم نمی‌زند، بلکه تلخی را هر روز بزرگتر نیز می‌کند. خوب می‌دانیم که هر جامعه‌ی قانون‌مندی دارای قانون‌شکنی‌هایی است که نمی‌توان منکر آن شد. به تبع، هر جرمی جزایی نیز دارد که گاه با خسارتی اندک جبران‌پذیر و گاهی هم به شکل جبران‌ناپذیری سنگین است. قانون، قانون است و جرم هم جرم. اما در این میان سینما ما را به جهانی ناپدیدارتر دعوت می‌کند. آیا هر مرتکب جرمی، مجرم است؟! در این مطلب ما مهمان روایت‌های تلخی از جنس واقعیت جامعه در قاب خوش‌رنگ سینما هستیم که همواره کرسی قضاوت را برای مخاطبان خالی می‌کند تا نشان دهد ظالمین شناخته شده توسط قانون چقدر می‌توانند مظلوم باشند. با ما تا پایان این مطلب همراه باشید.

دهلیز / بهزاد

 

فیلم سینمایی دهلیز از آن دسته فیلم‌هاییست که کمتر کسی می‌تواند در هنگام تماشای آن سیل عظیم احساسات خود را کنترل کند. دهلیز روایتی از راهروی تاریک و تنگ زندگی یک معلم ساده است که روزهای خوبی همراه با همسر و پسرش داشته. بهزاد(با بازی رضا عطاران) که معلم داستان ماست بر اثر نزاعی ناخواسته، فرصت تعلیم درس زندگی به تنها پسر خود را از دست می‌دهد و در زندان، در حالی که پسرش اصلا از وجود او خبر ندارد انتظار روز قصاص خود را می‌کشد. در این میان که بهزاد اسیر میله‌های زندان است، شیوا(با بازی هانیه توسلی) با قفسی از جنس جامعه و مردم دست و پنجه نرم می‌کند تا بتواند همسرش را از بند رها سازد. اما این رهایی قیمتی بالاتر از توان شیوا دارد. در اینجاست که آزادترین فرد خانواده‌ی آن‌ها،امیرعلی(با بازی محمد رضا شیرخانلو) با معصومیت کودکانه‌اش، از چندین وکیل و قاضی توانمندتر عمل می‌کند و رضایت خانواده مقتول را نسبت به پدری که بعد از ده سال با او ملاقات کرده جلب می‌کند. امیرعلی بعد از دیدن نگاه‌های حسرت آمیز پدرش به بازی کردن او و پشیمانی‌اش که در موهای سپیدش در جوانی پدیدار شده، به آن‌ها اطمینان میدهد که پدرش لیاقت با او بودن و آزادی دوباره را دارد.


جان‌دار / جمال

 

اگر بخواهیم جایگاه خاصی برای کسی تعیین کنیم،”آزاد”‌ترین در بند سینمای ایران جمالِ فیلم جان‌دار است! جمال(با بازی محمد علی‌محمدی) پسر جوان ۳۰ ساله و خانواده دوستی است که در شب عقد خواهر کوچک‌ترش ناخواسته مرتکب قتل می‌شود‌. در همان چند ساعت اول بعد از وقوع حادثه، تشنج در خانواده‌ی جمال ایجاد می‌شود. هر یک از آن‌ها راه‌حلی برای نجات جمال پیشنهاد می‌دهند در حالی که خودش در سکوت فقط اشک می‌ریزد. بعد از چند ماه بازپرسی و دادستانی، جمال همه‌ی صحنه‌سازی های بردارش نعیم(با بازی حامد بهداد) که برای نجات او بود را منکر می‌شود و جلوی چشم همه، جرم خود  را می‌پذیرد. اما پرونده‌ی قتل جدیدی باز در حال وقوع است. یاسر(با بازی جواد عزتی) که برادر مقتول است، به قصد قتل همبستگی خانواده‌ی جمال وارد داستان می‌شود. شرط او برای رضایت دادن عاملی می‌شود برای تفرفه بین اعضای خانواده که برای آزادی جمال حاضر به انجام هر کاری هستند. اما ناجیِ در بند داستان،جمال، این اجازه را به هیچکس نمی‌دهد و در بحرانی‌ترین شرایط مرگ را به آزادی ترجیح می‌دهد تا در آزادی ابدی، شاهد لبخند و همدلی اعضای‌ خانواده‌ی خود باشد…


خشم و هیاهو/ حنا

خشم و هیاهو از ساخته‌های پر سروصدای سینما است که روایتی پیچیده از عاشقانه‌ای نا آرام دارد. هر یک از راوی‌های داستان یعنی حنا(با بازی طناز طباطبائی) و خسرو (با بازی نوید محمدزاده) به شکل متفاوتی گذشته را برای بازپرس و جامعه تعریف می‌کنند اما نتیجه نهایی داستان آن‌ها یک چیز است: قاتل بودن حنا. حنا که از خیلی قبل‌تر در زنجیر عشق خسرو اسیر شده، دوری خسرو را مشهودتر از میله‌های زندان می‌داند و حاضر است هر کاری برای خشنودی خسرو انجام دهد حتی اگر آن کار مجرم دانستن خودش باشد. او با وعده‌ی خسرو به جرم نکرده‌ی خود اعتراف می‌کند اما با شانه خالی کردن خسرو از قولش و محکوم کردن او به قتل همسرش تازه متوجه می‌شود عشق او به خسرو عشقی یک طرفه بوده است. در اینجاست که هیچ عشقی به شیرینی جان شیرین آدمی، نمی‌رسد و حنا منکر اعترافات خود می‌شود‌. در حالی که دیگر دیر شده و او برای همیشه محکوم به قتل و قاتل بودن در جامعه شده است. روح او نه با چوبه ی دار، بلکه با زخم کاری خسرو از بدنش جدا می‌شود و هرگز باز نمیگردد.


میخواهم زنده بمانم / فرنگیس

“میخواهم زنده بمانم” شاید بهترین عنوانی بود که ایرج قادری می‌توانست برای فیلم خود انتخاب کند. چرا که اکثر کاراکترها به نوعی این جمله را فریاد می‌زنند. فرنگیس(با بازی فاطمه گودرزی) زن جوان مهربانی است که بعد از طلاق اصلان(با بازی فرامرز قریبیان) با او و پسرش آشنا می‌شود. بعد از ازدواج فرنگیس و اصلان پسر ۱۱ ساله‌ی او در حادثه‌ای به قتل می‌رسد و فرنگیس به اولین مظنون پرونده تبدیل می‌شود. بی‌گناهی فرنگیس برای اصلان کاملا روشن است برای همین خود او وکالت پرونده‌ی فرنگیس را برعهده می‌گیرد. با آمدن حکم قصاص فرنگیس، نور تازه‌ای در تاریکی وجود او روشن می‌شود که خواست خود برای زنده ماندن را فریاد می‌زند. بعد از این فرصت ۹ ماهه تا به دنیا آمدن فرزند فرنگیس، اصلان که زندگی خود را بسته به زندگی فرنگیس می¬داند و خواستار زنده ماندن خودش، همسرش و فرزند چند روزه‌اش است، بی گناهی فرنگیس را چند ساعت قبل از اجرای حکم ثابت می‌کند. فرنگیس که بیشتر از هر کسی لایق و خواهان زنده ماندن است، در جدال مرگ و زندگی پیروز می‌شود و به زندگی بازمیگردد.


من مادر هستم / آوا

 

روایت داستان آوا تلخ‌تر از چیزی است که بتوان آن را یک مظلومیت ساده معنا کرد. آوا(با بازی باران کوثری) دختر جوان و سرزنده است که ریشه‌ی شادی و جوانی‌اش با اتفاقی ناگوار می‌پوسد. دقیقا در روزهایی که فکر می‌کند زندگی جدیدی را آغاز کرده،سایه‌ای سیاه بر زندگی او و خانواده‌اش پدیدار می‌شود که با هیچ نوری تمام شدنی نیست. سایه‌ای از جنس قتل. سعید(با بازی حبیب رضایی) دوست چندین و چند ساله‌ی پدر آواست. اما رابطه او با آوا صمیمی‌تر از چیزی است که می‌توان تصور کرد. سعید به خیال خود در عشق آوا گرفتار شده است در حالی که آوا جای دختر اوست و عاشق شخص دیگریست. وقتی سعید علاقه‌ی خود را به بدترین شکل ممکن به آوا ابراز می‌کند، دستان جوان و با طراوت آوا به خونش آلوده می‌شود و اسم قاتل را بر پیشانی خود می‌زند. خانواده‌ی آوا سعی بر رها ساختن او از این فاجعه دارند اما دنیا هرگز به زیبایی و معصومیت آوا نیست و نخواهد بود. آوا به جرم قتل سعید قصاص می‌شود اما خودش و خانواده‌اش خوب می‌دانند که این اولین مرگ آوا نیست و او خیلی وقت پیش در آتش عشق نامقدس سعید سوخته است…


قهرمان/ رحیم

 

رحیم(با بازی امیر جدیدی) از آن کاراکتر‌هاییست که قلب مخاطب را با خود همراه می‌سازد و آن را با خود حتی به زندان هم می‌کشاند! رحیم مردی جوان اما با روحی پیر است که سختی‌های زیادی کشیده. او به دلیل بدهی، زندانیِ مالی زندان شیراز است که چندین سال از زندگی با پسرش و دختری که دوستش دارد بازمانده. روایت قهرمانی او با کیف پر از طلا آغاز می‌شود که تمام شهر را به متوجه خود می‌کند. اما قلم فرهادی همیشه از امیدهای واهی دور بوده است برای همین داستان رحیم را جوری ادامه می‌دهد که هیچکس انتظار ندارد. کیف طلای شوم برای رحیم اتفاقاتی را رقم می‌زند که او در نهایت از رحیم قهرمان دوباره به یک زندانی تبدیل می‌شود.قهرمانی که در تقدیر و تمجید گمشده بود، دوباره تبدیل به همان مجرمی می‌شود که هیچکس نمی¬خواهد کنارش دیده شود. راه نجاتی برای رحیم وجود دارد اما قیمت این نجات برای او با فشار بزرگی روی تنها پسرش و سایرین است. اما رحیم به هیچ عنوان این آزادی را نمی‌خواهد برای همین این دوباره به زندان بازمی‌گردد اما این بار به عنوان یک پدر فداکار و مردی عاشق که قهرمان خانواده ی خود شده است.


سام و نرگس / سام

 

سام و نرگس داستان رفاقت بین سام(با بازی محمدرضا گلزار) و عبد(محمود کاکاوند) را بیان می‌کند که عشق میان سام و نرگس، خواهر عبد، رویش سایه می‌اندازد و این رفاقت را به سمت تاریکی می‌کشاند. عبد بعد از فهمیدن عشق خواهرش به نزدیک‌ترین رفیقش، دست به خودکشی می‌زند، اما در این میان، سام تنها مظنون این قتل است و به عنوان قاتل عبد به زندان میفتد و منتظر قصاص می‌نشیند. سامِ داستان عاشقانه سام و نرگس در پایان فیلم جان سالم به در می‌برد، اما مظلومیت و اشک‌های او که با حزن ترانه «دلم گرفت ای هم‌نفس» هم‌زمان میشد، بعد از اینهمه سال از ذهن مخاطب ایرانی نرفته است.

منبع: برترین ها